مرگِ مشکوکِ یک لرد

در حال بررسی محل وقوع حادثه

مرگِ مشکوکِ یک لرد

در حال بررسی محل وقوع حادثه

.
..
...
سرنخ هارا دنبال کن
...
..
.

بایگانی

سرنخِ ۹

لرد عزیز
میراث من
آیا
تنها قدری کلمه است؟
آیا
کلمه‌هایم
آن‌وقت‌ها که زانوهایت را
در آغوش گرفتی و
ترانه‌ای غمگین
زمزمه میکنی
آن‌وقت‌ها که بی هدف
خیابان‌هارا متر میکنی
و یا
آن‌وقت‌ها که بادی سرد
نارنجیِ آرام سیگارت را
قرمزِ تند میکند
تو را به یاد من
خواهند انداخت؟
ارد عزیز
از من چه خواهد ماند؟

سرنخِ ۸

لرد عزیز
میخواهم بنویسم
تا عشق
در جان کلمات
جاودانه شود
و از من برایت
عاشقانه‌ای بماند
برای روزهای پس‌ازمن ...

پس به سان تاریخ‌نویسان
بیا
تا زمان را
در کلمات
متوقف کنیم

شاید
سال‌ها بعد
به جای قرص
تنها
دو خط از این نوشته‌هارا
بلعیدیم
و حال دلمان خوب شد
و درد از تنمان دور شد
و چیزی در خاطرمان مرور شد
و...
نمیدانم
شاید!

سرنخِ ۷

لرد عزیز
دلتنگی‌ام را
ازپس این واژه های سرد
...
آه
چه عذابی ست
نوشتن از دلتنگی های مدام
نوشتن از خستگی
پس از یک عمر شنیده نشدن
نوشتن از تو
وقتی نیستی
وقتی تمام شده‌ای و من
از گذشته
تورا به حال میکشانم
چه تلاش بیهوده و
چه غم سنگینی ست
لرد عزیز
اکنون
من
دلی زرد و عاشق دارم
تو راست میگفتی...
در من
پاییزِ برگریز 
است

سرنخِ ۶

لرد عزیز
مرا ترسی از رفتن تو
نیست
چرا که عشق
بی معشوق هم
عشق است...

سرنخِ ۵

لرد عزیز
کاش به جای تمام آن چیزها و کسانی بودم
که به من
ترجیح‌شان میدهی...

سرنخِ ۴

لرد عزیز
آسمان پاییزم
و تلالو برگ های خیسِ خوابیده
در من جاری ست
بیداری باران
از چشم هایم ریخته
و سوز سردی
استخوان هایم را دریده
مرا در آغوشت نگاه دار
پیش از آنکه
باد
هر تکه ام را
به رفتار پاییز
بسپارد
لرد عزیز
مرا در آغوشت نگاه دار...

سرنخِ ۳

لرد عزیز
کاش صدایم زیبا و دلفریب بود
تا برایت هزاران بار ترانه میشدم
هزاران واژه را
در هزاران جایْ از حنجره‌ام
به رقص درمی‌آوردم
تا بگویم:هزاران بار عاشقت هستم
لرد عزیز
کاش صدایم زیبا و تسکین دهنده بود
تا شب
آن لالایی‌ها که بیهوده حفظشان کرده‌ام
زمزمه وار در گوشت میخواندم
لرد عزیز
سرم پر از گفت‌و‌گوی قافیه هایی ست
که باید برایت شعر میشدند
اکنون تو کجایی
میان این هیاهوی کلمات؟
درکدام جمله، کدامین خط
"تو" را گم کرده ام؟
نمیدانم
نمیدانم...

سرنخِ ۲

لرد عزیز
خواب دیدمت...
آمده بودی و
لب هایمان به قلاب لبخند کشیده شده بود
حرف میزدیم و با هر قدم
هیجان درمن جوانه تازه‌ای میزد
عشق شکوفه میداد
و زندگی
هر لحظه
میان انگشت هایمان
پیوند میخورد
لرد عزیز
پریشانی پس از رویاها
هزاران بار
غمگین تر از واقعیتِ نبودِ توست
به من بازگرد
پیش از آنکه تمام آن رویاها
به 'مرگ' تعبیر شوند...

سرنخِ ۱

لرد عزیز
تو رفته‌ای
بارها
با اینکه بوده‌ای
عجیب نیست؟
چراغ‌هارا خاموش کرده‌ام
تا چشم‌هایم
تورا مجاب به ماندن نکنند
برو
بی‌آنکه حرفی صحبتی چیزی...
برو اما
به دنبال خود
در خانه را باز بگذار
لرد عزیز
توکه نمیدانی
درهای بسته
سرشار از انتظارند...